![]() |
![]() |
پست درایران |
ترجمه گزارش فعالیت های گوستاو فن ریدرر که در نشریه سازمان اتحادیه پستی در سوئیس به چاپ رسید (اکتبر 1876) : |
فایل پی دی اف نشریه : L-UnionPostaleOctober1876.pdf |
مقدمه نشریه : مقالات کوتاهی که در دو شماره قبل نشریه اتحادیه پستی دربارهی تأسیس خدمات پستی در ایران منتشر گردیده بود، از روزنامههای وین اقتباس شده بودند. علاقهای که این مقالات برانگیخت، ما را بر آن داشت تا مستقیماً با نویسندهی آنها، آقای ریدرر در تهران ارتباط برقرار کنیم و از ایشان بخواهیم گزارشی جامعتر از وضعیت مأموریت خود ارائه دهند . آقای ریدرر نیز فوراً به درخواست ما پاسخ داد. |
متن گزارش او، بهجز چند تغییر جزئی، در ادامه آورده شده است: |
تهران، ۲۵ ژوئیه ۱۸۷۶ در ماه آوریل ۱۸۷۴، از من پرسیده شد که آیا مایلم برای سازماندهی یک سرویس پستی به سبک اروپایی به ایران بروم؟ من از اعتراف به این موضوع شرمی ندارم که در آن زمان دانشم دربارهی ایران تقریباً محدود به این بود که تهران پایتخت آن است، این کشور از دریای خزر تا خلیج فارس امتداد دارد و شاه ناصرالدین، که سال گذشته در اتریش با لباسی مملو از الماس ظاهر شده بود، با اقتداری مطلق بر این کشور حکومت میکند. ازآنجا که تنها چند روز برای تصمیمگیری در اختیار داشتم، پذیرفتم که این مأموریت را بر عهده بگیرم، بدون اینکه درک درستی از اهمیت و دشواریهای آن داشته باشم. مذاکرات مربوط به انعقاد قراردادی که مدت آن سه سال تعیین شده بود، به درازا کشید و سرانجام در ۱۳ نوامبر توانستم وین را ترک کرده و راهی ایران شوم. اطلاعاتی که پیش از سفر دربارهی آنچه در پادشاهی ایران انتظارم را میکشید گرد آورده بودم بسیار ناچیز و ناکافی بود. به طوریکه در روزهای پایانی سال ۱۸۷۴، هنگامی که از مرز در نزدیکی جلفا بر روی رود ارس عبور کردم، در واقع قدم به یک سرزمین ناشناخته گذاشته بودم. هرچه بیشتر به منطقهای که قرار بود در آن کار کنم نزدیک میشدم، اطلاعاتی که به دست میآوردم ناامیدکنندهتر میشد. در تفلیس، فرماندار "دوک بزرگ" از من پرسید که آیا ایران را میشناسم؟ و هنگامی که پاسخ منفی دادم، با طعنه گفت: "فکر می کردم.... به گمانم اگر میشناختید هرگز این مأموریت را قبول نمیکردید"! در تبریز چند تن از معتبرترین اروپاییان مقیم شهر به ما (من که همراه با یک مأمور پستی اتریشی به عنوان معاون، یک مشاور معدنی و یک مهندس مکانیک سفر میکردم) گفتند که نباید هیچ امیدی داشته باشیم و تصور موفقیتی بیشتر از آنچه دیگر کارمندان اروپایی در بخشهای مختلف تا کنون داشتهاند نداشته باشیم. با این حال، به لطف روحیهای که از آن برخوردارم، این پیشبینیهای ناخوشایند حتی لحظهای نیز مرا دچار تردید نکرد. با خود گفتم: "در بدترین حالت، لذت سفر به سرزمینهای ناشناخته و رهایی از زندگی یکنواخت اداری ارزش این زحمات را خواهد داشت و در صورت شکست، این تجربه نارضایتیها را جبران خواهد کرد." این سفر سخت، که در میانهی زمستان و از طریق مسیرهای زمینی در شمال غربی ایران انجام شد، به من فرصت داد تا پیش از ورود به پایتخت، اطلاعاتی اولیه دربارهی وضعیت حمل ونقل نامهها و مسافران در ایران به دست آورم. در تهران نیز، اروپاییانی که با آنها ملاقات داشتم، همان دیدگاههای ناامیدکنندهای را که در تبریز شنیده بودم، تکرار کردند. تنها سفیر کشور خودم با این بدبینیها همعقیده نبود. و اگر پیشبینیهای منفی تماماً تحقق نیافت، بیشک این را مدیون پشتیبانی قاطع او و همچنین احترامی که ایرانیان برای او قائل بودند هستم. پس از آنکه نزد صدر اعظم معرفی شدم و او مرا به شاه معرفی کرد، کار روی مقدمات برنامهای را که از من انتظار میرفت آغاز کردم. در همین راستا، از مقامات ایرانی خواستم گزارشی رسمی دربارهی وضعیت پست در کشور به من ارائه دهند. مرا به دو وزیر ارجاع دادند که هر دو افرادی بسیار خوش برخورد و مهربان بودند و قبلاً به عنوان سفیر در اروپا فعالیت داشتند. اما هیچکدام کوچکترین اطلاعی از آنچه من به دنبالش بودم نداشتند. به همین دلیل فهرستی شامل ۲۴ سؤال مکتوب برای آنها ارسال کردم. پس از هفتهها انتظار، سرانجام پاسخهایی را دریافت کردم که روی دو برگ) به صورت دفترچه شده) نوشته شده بودند. روشن است که این پاسخها کاملاً ناقص ، وهمانگونه که بزودی متوجه شدم در بسیاری از موارد از اساس نادرست بودند. در این میان با جمعآوری اطلاعات غیررسمی متوجه شدم که دلایل خاصی وجود دارد که باعث میشود حقیقت را به من نگویند. متقاعد شده بودم که تحقیقات بیشتر مرا به نتیجهی بهتری نخواهد رساند، بنابراین فوراً گزارش و برنامهی خود را تدوین کرده و آن را به صدر اعظم ارائه دادم. چند روز پس از ارائهی این گزارش جلسهای بزرگ با حضور وزرای دولت تشکیل شد که من نیز به آن دعوت شدم. در این نشست گزارش مفصل من که به فارسی ترجمه شده بود، توسط وزیر عرایض (جوانی ۲۶ تا ۲۸ ساله که در آن زمان او را نمیشناختم اما بعدها مقتدرترین شخصیت پست ایران شد) خوانده شد. خوشبختانه گزارش من با ابراز تأییدهای فراوان (با واژهی "بَلی، بَلی"!) مواجه شد، و در پایان جلسه صدر اعظم رضایت کامل خود را از آن اعلام کرد. در آن لحظه تردیدی نسبت به موفقیت برنامههایم نداشتم. اما هنوز بزرگان این کشور را به خوبی نمیشناختم و از یک ایراد اساسی در طرحم بیاطلاع بودم: اینکه اجرای آن نیاز به بودجهی مالی داشت، چرا که من درخواست مبلغی معادل ۲۰ هزار تومان (۲۰۰ هزار فرانک) کرده بودم. مقامات از من خواستند جزئیات تخمین هزینهها را ارائه دهم، هرچند در همان ابتدا اعلام کردند که این مبلغ را مبالغهآمیز نمیدانند. من فهرست هزینهها را ارائه کردم، اما مدتها هیچ پاسخی دریافت نکردم. تا اینکه روزی وزیر جوان که پیشتر گزارش را خوانده بود، مرا احضار کرد و اطلاع داد که شاه امتیاز خدمات پستی را برای سالهای متمادی به او واگذار کرده است. بنابراین از آن پس باید تمام برنامههایم را با او هماهنگ بکنم، چرا که رسماً تحت نظارت او قرار گرفته ام. همچنین اعلام شد که مبلغی که درخواست کرده بودم قابل تأمین نیست و در نتیجه باید با کمترین هزینهی ممکن، سیستم پستی موجود را اصلاح و آن را به سبک مدرن بازسازی کنم. امیدهای بزرگ من برای تبدیل سیستم پستی ایران به یک نهاد مدرن اروپایی عملاً بر باد رفت! تقریباً تصمیم گرفته بودم استعفا بدهم. اما در این میان افراد باتجربهای به من توصیه کردند که باید کمی ایرانی شوم. یعنی ابتدا کاری انجام دهم، هرچند کوچک و کمهزینه، اما چشمگیر و تماشایی. در عین حال باید مترصد فرصتی مناسب برای آغاز یک پروژه مهمتر باشم وهمچنین در نظر داشته باشم که حتی کوچکترین پیشرفتها نیز میتواند مفید باشد. این توصیهها که بر درک عمیق از شرایط ایران استوار بود به نظرم منطقی آمد. بنابراین قبول کردم که وزیر پست با هزینهی شخصی خود، یک دفتر پستی در یکی از کاروانسراهای مهم راهاندازی کند. ایشان این کار را با سفیدکاری، نصب در و پنجره، و تجهیز دفتر با پنج صندلی و یک میز انجام داد. بر بالای ساختمان نیز برجی کوچک برای برافراشتن پرچم ساخته شد. من هم صلاح دانستم که مترجمم اونیفرم قرمز و سبز بپوشد و با چهار فراش (نگهبان) با همان لباسها همراهی شود. وزیر سپس چند کلیشه چاپی از چهار نوع تمبر پستی را به من داد که معلوم نبود در کجا و چگونه ساخته شده بودند. ایشان همچنین تعداد زیادی از تمبرهای قدیمی تهران را نشانم داد که پیشتر برای پست استفاده میشدند اما بعدها کنار گذاشته شده بودند، زیرا به دلیل نبود یک سیستم ابطال، مردم میتوانستند آنها را چندین بار استفاده کنند! از من خواسته شد که در کوتاهترین زمان ممکن با استفاده از همین کلیشهها، تمبرهای جدیدی تولید و به سرعت منتشر کنم. من که تصمیم گرفته بودم هر کاری که لازم باشد انجام دهم، این مأموریت را پذیرفتم و ۱۲۰ هزار تمبر در رنگهای مختلف چاپ کردم. برای تغییر طرح، ترتیبی دادم که مقدار ارزش شان به اعداد لاتین در زیر شکم شیر حک شود. با تمام این احوال بیاعتمادی شدیدی نسبت به خارجیها وجود داشت که باعث شد که حتی یک شاهی هم در اختیارم نگذارند، با وجود اینکه دیده می شد مترجم اولم یک سوم از اولین مبلغ هزار فرانکی را به جیب زده و بعد از آن کمک مالی دیگریبه مبلغ دو هزار فرانک به منشی او داده شده. با نقدینگی ناچیز به تدریج لوازم ضروری را تهیه کردم و سرانجام در اوت ۱۸۷۵، اولین "تماشا"ی خود را راهاندازی کردم: یک سرویس پستی بین تهران و روستاهای شمیران. این طرح موفقیتآمیز بود، هرچند که تعرفهی ارسال نامه در این مسیر محدود را پنج شاهی (۲۵ سانتیم) تعیین کرده بودم. این سرویس برای اروپاییان جذابیت یک نوآوری را داشت، اما ایرانیان نیز بهطور گسترده از آن استفاده کردند زیرا تصور میکردند که نامههایی که از این طریق به شاه ارسال میشود، مستقیماً به دست او میرسد و او نیز بلافاصله به آنها پاسخ خواهد داد! من این موفقیت را به شدت تبلیغ کردم و از آن به عنوان دلیلی برای درخواست فوری پول بیشتر استفاده کردم. اعلام کردم که در صورت دریافت بودجهی مستقیم، میتوانم سرویسهای منظمی به تبریز، جلفا و رشت راهاندازی کنم. پس از دریافت ضمانت یک پیش پرداخت ۸۰۰۰ فرانکی به آماده سازی فوری برای این سازمان پرداختم و معاون اروپایی خود را مأمور کردم تا چند داوطلب محلی را با مقررات جدید پست ایران که آن را تدوین و بهطور رسمی منتشر کرده بودم، آشنا کند. قصد داشتم خطوط پستی مورد نظر را تا پایان پاییز راهاندازی کنم اما متأسفانه مجبور شدم دوباره برنامه ام را کاهش دهم. مبلغ وعده داده شده تنها در اواخر نوامبر به من تحویل داده شد و نه بهطور کامل نقدی، بلکه تقریباً نیمی از آن به صورت حوالههایی بود که بعداً و با زحمت فراوان توانستم نقد کنم. در نتیجه افتتاح این خطوط تا اوایل فوریه (۱۸۷۶) به تأخیر افتاد. پس از تأمین بخشی از هزینه، معاون اروپایی خود را به رشت و از آنجا به تبریز فرستادم تا دفاتری در این شهرها و همچنین در قزوین و زنجان راهاندازی کند و رؤسای این دفاتر را با شیوه خدماترسانی آشنا سازد. در میان رؤسای این دفاتر، رئیس دفتر رشت یک اروپایی و نماینده شرکت زیگلر بود. اما بقیه ازجمله معاونان، از افراد محلی انتخاب شدند. سه نفر از آنها به زبان فرانسه تسلط داشتند و میتوانستند بخوانند و بنویسند، درحالیکه دیگران تازه شروع به یادگیری الفبای فرانسوی کرده بودند. اولین پیک از تبریز در روز دهم و از تهران در روز دوازدهم فوریه (۱۸۷۶) حرکت کرد. درحالیکه پنج دفتر ما در آن زمان بهطور کامل فعال بودند، این پیک مسیر خود را با دقت و نظم چشمگیری طی می کرد و از آن زمان تاکنون، این انضباط و دقت همچنان برقرار است. امروز، یعنی شش ماه پس از راهاندازی این سرویس، خدمات پستی آنچنان منظم و پایدار شده که کسی دیگر احتمال قطع آن را در نظر نمیگیرد. بازارها که شاید قدرتمندترین نهاد در تهران و تبریز باشند، به خوبی از مزایای این ثبات و امنیت در مکاتبات خود بهرهمند شدهاند. به حدی که تلاشهای مخفیانه کسانی که از این تغییرات زیان دیدهاند، به سادگی نمیتوانند این ساختار را از بین ببرند. به نظر من، حمایت بازارها تنها تضمین بقای این نهاد جدید است و همین امر موجب میشود که برای راهاندازی خطوط جدید، تأمین مالی لازم انجام شود. معاون اروپایی من برای استقرار در تبریز انتخاب شده بود، جایی که نقطه اتصال خطوط پستی برنامه ریزیشده به مرزهای ترکیه و روسیه محسوب میشد و ایشان قرار بود مسئولیت اداره آن را بر عهده بگیرد. اما این مأموریت مورد پسند او نبود زیرا این کشور را مطابق سلیقه خود نمی یافت و نهایتاً استعفا کرد. ازآنجا که صبر و تحمل زندگی در اینجا، که واقعاً محرومیتها بیش از آن چیزی است که یک جوان عادتکرده به زندگی راحت و مرفه بتواند تحمل کند برای همه مقدور نیست، مانع کنارهگیری او نشدم. هرچند که خروج این تنها کارمند متخصص من مشکلاتی برایم ایجاد کرد. با اینحال سیستم حسابداری و مدیریت که به کار گرفته بودم آنقدر ساده بود که معاون جدیدم که یک آلمانی با تسلط به چندین زبان و سابقه کار در تلگرافخانه انگلیس بود، به سرعت توانست مرا به خوبی یاری کند. گمان میکردم که با سازماندهی خدمات پستی تا مرز روسیه دیگر مانعی برای تبادل مکاتبات با این کشور وجود نخواهد داشت. هنگام عبور از تفلیس، وعدههای قطعی در این خصوص دریافت کرده بودم و حتی فرماندار"دوک بزرگ" نیز مستقیماً مرا به تاسیس این مسیر پستی تشویق کرده بود. از نظر من ایجاد یک سرویس منظم پستی بین تفلیس و جلفا سادهترین و مطمئنترین راه برای برقراری ارتباط با اروپا بود. پس از تحقق این مسیر، تصور میکردم که تنها کاری که باقی میماند مذاکره برای امضای توافقات رسمی و انتظار برای نهایی شدن آنهاست. اما دقیقاً در این مرحله بود که عوامل ناشناخته، نقش مهمی در محاسبات من ایفا کردند. هنگامیکه با مدیریت پست تفلیس برای این تبادل هماهنگیهای لازم را انجام دادم، ناگهان با موانع دیپلماتیک رو به رو شدم. به من توضیح داده شد که تنظیم اینگونه توافقات بینالمللی در حوزه اختیارات من نیست و اینکه قبل از ارسال نامهها از روسیه به ایران از طریق خط پستی من، باید معاهدهای بین دولت های این دو کشور امضا شود. تا آن زمان، حمل این نامهها از جلفا به تبریز یا تهران تنها از طریق پیک دیپلماتیک روسیه امکان پذیر بود. تا به امروز، با وجود تمام استدلالها ایران نتوانسته به خواسته کاملاً منطقی خود برای دریافت و حمل مستقیم مکاتبات خصوصی از روسیه دست بیابد. به همین دلیل، هنوز نتوانستهام در اروپا اعلام کنم که ارسال مستقیم نامه به ایران از طریق پست امکانپذیر است و تحت چه شرایطی میتوان این کار را انجام داد. از سوی دیگر، نامههای ارسالی از ایران به اروپا در دفاتر پستی من با تمبرهای ایرانی و روسی مهر و موم میشوند و سپس بهطور منظم توسط پیکهای من به جلفا ارسال میگردند. با وجود تمامی مشکلات و موانع این پیکها تا امروز همیشه موفق شدهاند که محمولههای خود را از رود ارس عبور دهند و به دفتر پست روسیه تحویل دهند، که خوشبختانه هیچگونه مانعی برای پذیرش آنها ایجاد نشده است. باید اذعان کنم که اداره پست روسیه تاکنون تمامی نامههایی را که از ایران از طریق جلفا ارسال شده، بهطور منظم و سریع به مقصد رسانده است. مذاکرات من برای انعقاد توافقات پستی با ادارات پستی ترکیه، روسیه و اتریش از سال گذشته آغاز شده بود. با ترکیه بر سر تمام جزئیات مربوط به راهاندازی یک سرویس پستی بین تبریز و ترابوزان به توافق رسیده بودم و قرار بود این توافق در ماه مه گذشته در قسطنطنیه امضا شود. متأسفانه در این میان جنگی رخ داد که به نظر میرسد تمام بخشهای اداری امپراتوری عثمانی را فلج کرده است. به همین دلیل اکنون از سرنوشت این توافق بیاطلاع هستم. روسیه و اتریش نیز بهطور رسمی تمایل خود را برای امضای توافقات پستی به دولت ایران اعلام کرده اند. بنابراین اکنون میتوانم با اطمینان بیشتری امیدوار باشم که ارتباطات ما با اروپا در آینده محقق خواهد شد. در این میان از طریق وزیر امور خارجه امپراتوری اتریش موفق شدم که چاپخانه ملی اتریش را متقاعد کنم تا تمبرهای پستی و پاکتهای تمبردار مدرن را برای ما تولید کند. با بیصبری در انتظار این اقلام هستم زیرا تمبرهای فعلی که در ایران استفاده میشوند آن چنان ابتدایی هستند که نمیتوانم سری جدیدی از آنها منتشر کنم، مگر اینکه ریسک در جریان افتادن مقدار زیادتری تمبر تقلبی نسبت به تمبرهای اصلی را بپذیرم. برای گسترش شبکه پستی اخیراً به اصفهان سفر کردم و مسیرهای جدیدی که به خلیج فارس (بوشهر) منتهی میشوند را تعیین و نهایی کردم. اکنون فقط منتظر تأمین بودجه لازم برای راهاندازی اولیه این خطوط هستم. اما در شرایط فعلی برای درخواست پول زمان مناسبی نیست زیرا همه مقامات ارشد غایب هستند و در نتیجه تمام امور متوقف شده است. احتمالاً تا پاییز، زمانی که منابع مالی دوباره در دسترس قرار گیرند باید منتظر بمانم. با اینحال، از این فرصت برای استراحت هم ناخوشنود نیستم زیرا تابستان اینجا دشمن همگان است. هر بار که برای نظارت بر ورود و خروج پیکها به شهر میروم، تلاش میکنم هرچه زودتر بازگردم تا از گرمای سوزان زمین و بوی نامطبوع بازارها در امان بمانم. برایم دلپذیر است که به روستای زیبایی که امسال در آن مستقر هستم بازگردم و در مقام دبیر، مسئول امور اداری و حسابداری اداره کل پست، وقت خود را به تنظیم مکاتبات و رسیدگی به امور مالی اختصاص دهم. با فرا رسیدن پاییز شرایط مساعدتری برای ازسرگیری تلاشها فراهم خواهد شد. همچنین باید اشاره کنم که امسال در اوایل ماه ژوئن، سیستم پست روستایی اطراف تهران را سازماندهی کردم و هزینه ارسال نامه بین مناطق تحت پوشش این سرویس را به نرخ ثابت دو شاهی کاهش دادم. این ابتکار به سرعت به یک نیاز عمومی تبدیل شد. به طوریکه مردم ازهرگونه تأخیر در ارسال نامهها به شمیران در روز رسیدن پست از تبریز ناراضی میشوند. اهمیت اصلی این سرویس در این است که مدیر تلگرافخانه انگلیس از آن برای توزیع تلگرامهای ارسالی از اروپا به دیپلماتها و شخصیتهای مهم استفاده میکند. درآمدهای حاصل از خط پستی تبریز ماه به ماه افزایش یافته و اکنون این درآمدها نه تنها هزینههای دفاتر و خدمات حمل و نقل من را تأمین میکنند، بلکه هزینههای مربوط به "غلامها" یا پیکهای دولتی که دفتر تهران دو بار در ماه به سراسر کشور اعزام میکند را هم پوشش میدهد. این امر نشان میدهد که اگر این سیستم به همین شیوه در مسیرهای اصلی دیگر کشور نیز اجرا شود، پست قادر خواهد بود منابع لازم برای توسعه و بهبود خود را به دست آورد. این موضوع را بارها به مقامات عالیرتبه یادآوری کردهام و احساس میکنم که بالاخره بر بیاعتمادیشان ناشی از نوآوریهایم غلبه کردهام. به ویژه که در چهار ماه اخیر موقعیت من بهطور قابل توجهی بهبود یافته و اختیاراتم نیز به همان نسبت گسترش یافته است. در ابتدای این نامه اشاره کردم که هنگام ورود به این مسئولیت، هیچ اطلاعات دقیقی درباره وضعیت پست در ایران به من داده نشده بود. حتی آنچه به من گفته شده بود کاملاً خلاف واقعیت بود و میتوانست مرا به اشتباه بیندازد. با اینحال، در طول سال اول با تلاش و تحقیق مداوم و سپس با کمک مترجم و منشی فعلیام، یک ایرانی فوق العاده فعال و درستکار، موفق شدم تمامی اطلاعات مورد نیاز را به دست آورم. ازاینرو در پایان این گزارش تصویری از وضعیت پست ایران در زمان ورودم و اصلاحاتی که توانستهام مستقل از نوآوریهای قبلاً ذکر شده در آن اعمال کنم، ارائه خواهم داد. پست ایران، مانند بسیاری از ادارات دولتی، از دیرباز نهادی بود که شاه بهرهبرداری از آن را به یکی از بزرگان کشور واگذار میکرد. این واگذاری همانطور که قابل درک است، برای دارنده امتیاز یک منبع درآمد محسوب میشد که او میتوانست با هر وسیلهای بیشترین سود ممکن را از آن استخراج کند. زمانی که من وارد این عرصه شدم، پست در اختیار اشرافزاده ای بود مشابه خاندان "تور و تاکسیس" که امتیازی غیرقابل لغو داشت و قصدش بهرهبرداری حداکثری از آن بود. بدون اینکه کوچکترین توجهی به توسعه این نهاد داشته باشد. پیش از ورود من، هر امتیازدار پست به گونه نوبتی و در ازای چند هزار تومان، حقوق خود را به نفر بعدی واگذار می کرد. وقتی که وارد تهران شدم، مقام "امتیازدار کل پست" در اختیار یک خان بود که همزمان فرماندهی یکی از واحدهای سواره نظام گارد سلطنتی و مالک اسبهای چاپارخانه تهران را نیز بر عهده داشت. دولت به خان یارانههایی نقدی برای ارسال پیک (ماهیانه دو بار) به تمام جهات پرداخت میکرد. علاوه بر آن، بخش بزرگی از علوفه مورد نیاز برای نگهداری اسب های پستی هم توسط والیان استانها به صورت غیرنقدی تأمین میشد. هر یک از مسیرهای اصلی پست از سوی امتیازدار کل، به نایبهایی واگذار می شد که خود نیز با پیمانکاران فرعی قرارداد داشتند. این پیمانکاران فرعی هم باقیمانده علوفه را به سود خود برداشت میکردند. در چنین سیستمی از اجاره و اجاره داری مجدد، امتیازدار کل ابتدا باید سهم اصلی را به وزیر (شاهزاده) می پرداخت. سپس سهمی را هم به میرزاها (منشی ها)ی وزیر پرداخت میکرد. درنهایت این هزینهها می بایست به گونه ای از سوی پیمانکاران فرعی جبران میشد. این زنجیره از بالاترین سطح تا پایینترین سطح ادامه مییافت. به طوری که در نهایت سهم بسیار ناچیزی به آخرین پیمانکار و اسبها میرسید. نتیجه این وضعیت، کمبود شدید اسب، ضعف شدید اسبهای موجود، گرسنگی چاپارها و نیاز آنها به گدایی از مسافران بود. درآمد حاصل از ارسال نامههای خصوصی توسط پیکهای دولتی نیز به روشهای مختلف تقسیم میشد. در مسیر اصلی، یعنی بین تبریز و تهران رئیس چاپارخانه تهران و همتای او در تبریز درآمد را بین خود نصف میکردند. رئیس چاپارخانه تهران که خود خان بود تمایلی به نشستن در دفتر کار نداشت. سهم خود را در ازای دریافت مبلغ ثابت ۲۰ تومان برای هر روز مراسله، به یکی از میرزاهای خود به عنوان نایب واگذار کرده بود. درآمدی که در طول مسیر جمعآوری میشد میان نایبها و غلامانی که پست را همراهی میکردند تقسیم میشد. در مسیرهای فرعی، شیوه دیگری برای تقسیم درآمد وجود داشت: رئیس چاپارخانه تهران حقوق تمام غلامها را پرداخت میکرد. درعوض او کل درآمد حاصل از حمل مسافران را برای خود برمیداشت. در مقابل غلامان اجازه داشتند که در مسیرهای خود بستهها و نامهها را جمعآوری و توزیع کنند. اما این حق را تنها در صورتی داشتند که مبلغ قابل توجهی را هم به خان بپردازند. نتیجه چنین سیستمی برای فرستندگان نامهها کاملاً مشخص است. اگرچه گفته میشد که ارسال نامهها بر اساس وزن و مسافت دارای تعرفهای مشخص است، اما من خیلی زود دریافتم که این ادعا صحت ندارد. برای مثال، غلامی که یک نامه را دریافت میکرد هزینه ارسال آن را از فرستنده دریافت میکرد، اما نامه را تنها در صورتی به گیرنده تحویل میداد که او نیز یک بار دیگر هزینهای پرداخت کند. پس از ورود من به این کشور، شکایاتی به من رسید مبنی بر اینکه رئیس چاپارخانه تهران پاکت های حامل پول برای ارسال را دریافت کرده اما از تحویل آنها به گیرندگان خودداری کرده است. در این خصوص من از یک منبع کاملاً معتبر مطلع شدم که این فرد، که مردی ثروتمند اما بسیار طمعکار بود پولهای ارسالی را با بهرههای بالا (گاهی تا ۳۰٪) در بازارها قرض میداد تا هزینههای شخصی خود را از همین محل تأمین کند. این وضعیت باعث شده بود که گیرندگان پول ناچار شوند با تأخیر طولانی و به صورت تدریجی وجوه خود را دریافت کنند. وزیر پست از این تخلفات آگاه بود و باید بگویم که او از صمیم قلب تمایل داشت این وضعیت را اصلاح کند. او طرفدار پیشرفت بود اما هنوز نتوانسته بود ذهنیت شرقی خود را کاملاً کنار بگذارد و نسبت به "فرنگی ها" بیاعتماد نباشد. از سوی دیگر تمام افراد ذینفع در این سیستم طبیعتاً دشمن من بودند. متأسفانه از زمانی که کنترل واقعی این خدمات را در دست گرفتهام (یعنی از نوروز، ۲۱ مارس ۱۸۷۶)، هنوز نتوانستهام بهطور کامل از شر آنها خلاص شوم. حتی موفق شدهاند که نایبهای فقیرتر را نیز بترسانند. همانهایی که چنانکه اشاره کردم خود و اسبهایشان از گرسنگی رنج میبرند. به آنها القا کردهاند که وضعیتشان تحت مدیریت من بدتر خواهد شد. در هرصورت از ویژگی های اصلی شخصیت ایرانی همین عدم شجاعت برای مقاومت آشکار است. با تمام این احوال و با وجود مخالفتهای فراوان موفق شدم سیستم پستی جدیدی را سازماندهی کنم که توانسته از همان ابتدا بدون موانع جدی به کار خود ادامه دهد. از آن زمان تاکنون توانستهام نظر بسیاری از افراد را جلب کنم. چراکه متوجه شدهاند که من حقوق را بهطور دقیق پرداخت میکنم و تا حد امکان از افراد فقیر حمایت مینمایم. شاگردان چاپارها در هر ایستگاه ۵۰ شاهی انعام میگیرند و غلامان علاوه بر دریافت حقوق نسبتاً بالای ۵۰ فرانک در ماه، پس از هر سفر ۶ فرانک اضافی دریافت میکنند. این اقدامات تأثیر محسوسی داشته است. در نوروز امسال من توانستم تمام مسیرهای پستی، بهجز مسیر تبریز را از کنترل رئیس چاپارخانه تهران خارج کنم و با عقد قرارداد مستقیم با نایبها تا حد امکان از سیستم اجارههای زنجیرهای جلوگیری کنم. امیدوارم که تا نوروز آینده همین تغییرات در مسیر تبریز نیز اعمال شود. این کار در ابتدا ممکن نبود چراکه تمام نایبهای این مسیر ازنظر مالی کاملاً به رئیس چاپارخانه تهران وابسته بودند و هیچیک از آنها جرئت نداشتند اعلام کند حاضر هستند ایستگاه خود را به صورت مستقل اداره کند. با نایبهای کوچک مشکلی ندارم. آنها مردمانی بسیارافتاده و فروتن هستند که تنها خواهان یک زندگی معمولی می باشند. بنابراین تنها کاری که باقی مانده کنار زدن چند فرد قدرتمند وابسته به سیستم سابق است. به الله! همانطور که بر سایر موانع غلبه کردم از پس این کار نیز برخواهم آمد. امیدوارم که تا تابستان آینده بتوانم یک شبکه کامل حمل و نقل منظم برای کل کشور ایجاد کنم. پساز آن میتوانم روند پیوستن ایران به "اتحادیه جهانی پست" را آغاز کنم تا این پروژه که در شرایطی بسیار نامساعد آغاز شده بود با شکوه به پایان برسد. از آن زمان به بعد مسئولیت تکمیل و بهبود بیشتر این نهاد بر عهده شخصی از اروپا خواهد بود که حاضر شود جای من را بگیرد. زیرا سه سال صبوری و محرومیت از کلیه لذتهای اجتماعی، کفارهای بیش از اندازه برای گناهان دوران جوانی است! نه موقعیت بالای من در اینجا و نه شرایط مالی درخشان آن، هیچکدام نمیتوانند مرا متقاعد کنند که بیشتر از این دور از وطن عزیزم بمانم. |
|
|
Novin Farahbakhsh, Stamp Exhibition, Banknote, Farahbakhsh, Stamps, Collection, Stamp Store, Stamps Shop, Philately, Stamp, Stamps of Iran, Iranian Banknote, Iran Stamp, Banknotes of Iran, Stamps Catalogue, Stamps Catalogue of Iran, Banknote Catalogue of Iran, Banknote Catalogue
فرح بخش, تمبرفرحبخش، مسعود نوین فرح بخش، تاریخ تمبر، کلکسیون تمبر، مجموعه داری تمبر، اسکناس قدیمی، تمبر قدیمی، تمبر ایران، اسکناس و تمبر پهلوی و جمهوری قاجار، اطلاعات تمبر, راهنمای نگهداری تمبر، راهنمای تمبر، فریدون نوین فرحبخش، تمبر، قيمت تمبر، آلبوم تمبر، کتاب اسکناس، کتاب تمبر، فروش تمبر، خرید تمبر، فروشگاه تمبر، خرید اوراق مصورتمبر، تمبرهای اولیه ایران، آلبوم تمبر، آلبوم اسکناس، خرید اوراق مصور اسکناس، آلبوم سکه، کتاب سکه های ایران، مجموعه کارت پستال های رسمی، کلکسیونرهای برتر تمبرایران، پکیج تمبر، تاریخچه موسسه تمبر نوین فرح بخش، اخبار جدید تمبر، اولین مجله تمبر ایران، اولین نمایشگاه تمبر خاور میانه، تاریخچه انتشار آلبوم و اوراق مصور تمبر، پدر تمبر ایران، تمبر، نوین فرحبخش, نوین فرح بخش، خرید هدیه، سکه، لیوان هایی با تصاویر اسکناس و تمبر